یادداشتی از آقای مصطفی طهماسبی
به نام خدا
داستان عشق ما و امام حسین (ع)، ما و امام رضا (ع) داستان امروز و دیروز نیست...۵سال شد که از فیض شبهای محرم محروم مانده ام...
توی این چند روز که دوباره محرم شروع شده، دارم زندگیم رو مرور میکنم... کجا این علاقه و این عشق شکل گرفت...
من دوران ابتدایی رو تو مدرسه تشیع منطقهٔ ۱۹ گذروندم خدا همه رفتگان رو بیامرزه مادرم با این که ما ساکن منطقهٔ ۱۶ بودیم بخاطر اینکه با بچههای محل تو یک مدرسه نباشم من رو تو این مدرسه ثبت نام کرد... از دوران ابتدایی یک خاطره تو ذهنم مونده معلم سال اول ابتدایی به مادرم گفته بود این بچه حافظش خوب نیست و سخت بتونه درس بخونه... البته نشونشم این بود که دیکتههای اول ابتدایی که بیشتر از ۱۲هم نشد ... جلوتر که رفتیم یک چیز مشخص شد حافظه ای که ریاضی رو یکم می فهمید ولی توانایی در حفظ کردن نداشت
پدرم دوستی داشت که پسر ایشون با من هم سنّ بود سال پنجم ابتدایی، یک روز پدرم زنگ زد خونه و جویا شد که من تو آزمونی شرکت کردم به نام آزمون مدارس نمونه ... منم که خودم یادم نبود یاد یکی ۲ تا آزمونی افتادم که چند تا جمعه از ما گرفته بودن بالاجبار... ماجرا از اون جا شکل گرفته بود که دوست پدر ما، برای دیدن نتایج قبولی پسرش رفته بود و پدر منم که همراهش بوده ... به این ترتیب پسر دوست پدرم قبول نشده بود اما من پذیرفته شده بودم و این آغاز ورود من به مدرسه ابن سینا بود...
روز اول که واسه ثبت نام رفته بودم یادمه به پدرم گفتم اینجا مدرسه است... چون واقعا با تعریف من از مدرسه متفاوت بود... خاطرت زیادی تو ذهنم نیست جز مشهدایی که مارو میبردن نیمه شب حرم و خیلی از دوستان وسط دعا خوابشون میبرد اما همین مشهد رفتنها بهم خیلی چیزا یاد داد و درکم بیشتر شد (البته فکر کنم)
من تو خانواده مذهبی بدنیا آمده بودم اما شاکله شخصیتی من بیشتر تو مدرسه ابن سینا شکل گرفت... یادمه هیئت روزهای اول شکل مناسبی نداشت مثلا یک قسمت داشت که موش توش جولان میداد ... از پدرم خواستم بیاد کف اونجا رو موزائیک کنه ... پدرمم اومد... من بزرگواری رو از آقای ترابی یاد گرفتم که با تمام بزرگی مثل یک شاگرد کنار پدر من کار کرد کیسه جا بجا میکرد یا میثم شکوری و خیلی عزیزان دیگر که همینطور بودن و تو اون برنامه کمک کردن...بزرگواری رو از آقای منتظری یاد گرفتم که اومد و آشپزخونه کنونی هیئت رو کاشی کرد بدون چشم داشتی ...
اینا که یادم میاد میفهمم علاقم به امام حسین (ع) و امام رضا (ع) بخاطر این بود که دیدم یک سری آدم هایی که اخلاقیات رو در زندگیشون در پیش گرفتن به این عزیزان علاقه دارند آقای طالب نژاد، آقای درزی، آقا منصور عزیز، آقای حبیبی همه این بزرگواران به من لطف کردن و بهم یاد دادن که اخلاق و درستی باری رو تو زندگی ایجاد میکنه که به مقصد میرسه ... این آدمها ظاهر و باطن زندگیشون یکی بود ریا نبود
تو این روزها دعامون کنید خیلی زیاد
مصطفی طهماسبی - tahmaseb12@gmail.com ( بر گرفته از فارغ التحصیلان ابن سینا)
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
آقا مصطفی خیلی باحالی ....
دانش آموزان ششم ابتدایی این روزا وقتی می خوان وارد مدرسه نمونه بشن چندین جلسه ی آموزشی براشون می زارن ، سی چهل تومن ثبت نام اینترنتی می کنن ، کارت ورود به جلسه می گیرن و بعد از یه پروسه ی دو سه ماهه یه روز چمعه همراه مامان و باباشون می آن مدرسه در آزمون ورودی مدارس نمونه شرکت می کنن تا بالاخره چندین روز بعد از نتیجه آگاه بشن ... اما شما اصلا متوجه نشدی کی آزمون ورودی دادی و کی قبول شدی و.... خیلی جالبه ... می دونی قدیما همه چیز اینطوری بود امروزه همه چیز کلاسیک و اینترنتی و استرس و اضظراب شده !!!!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
- ۹۵/۰۸/۲۸
- ۳۴۵ نمایش