یادداشتی از آقای حسن معافی خیرآبادی
يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۳۷ ب.ظ
سلام و روز بخیر
هرچند ذهنم کند شده و هر چی فکر میکنم شما رو به خاطر نمیارم .
ولی من از سال 66 الی 69 در مدرسه ابن سینا درس میخوندم. اون موقع زمان جنگ بود و موشک بارون تهران. یادمه تو این 3 سال، 4 بار مدرسمون جا به جا شد. یاخچی اباد، چهاردانگه، عبدل اباد، ... یادمه زمانی که یاخچی اباد بودیم داخل حیاط مدرسه یه پناهگاه واسه زمان بمباران هوایی بود. درای کلاسا هم به بیرون باز میشد. یه روز موقع زنگ تفریح یکی از بچه ها گمونم سعید اذرشب توی راهرو میدوید که یکی از داخل کلاس در رو باز کرده بود دستگیره در رفته بود توی بازوش!!! تصور بکنید !!! هنوزم جزو مثالای من برای بچمه که توی مدرسه ندود . بچه یکی از دوستای من این اتفاق براش افتاد.
موفق و موید باشید.
+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+
سلام جناب آقای حسن معافی خیرآبادی
نمیدونم چرا منو فراموش کردین در حالی که من هم کلاس اول و هم کلاس سوم راهنمایی
معلم علوم شما بودم . البته مدارکش هم موجوده !!!
درسته ، دوره ی شما مصادف با شدت جنگ ناجوانمردانه ی شهر ها بود . در مدرسه پناهگاهی
ساختند . یادم هست جشن میلاد حصرت علی (ع) بود . درون پناهگاه همه ی دانش آموزان و معلمان و مدیر و معاونان جمع شده بودیم . صدای انفجار چند موشک به گوشمون رسید همه درون
پناهگاه ترسیده بودیم با این که می دونستیم جامون امنه ولی وحشتناک بود ...
خلاصه رییس منطقه هم اومد ...جشن ادامه پیدا کرد ...به کسانی که اسمشون علی بود جایزه دادن از جمله من ...
حلاصه بد روزگاری رو گذروندیم . جای شکرش واقعا همیشه تا آحر عمرمون باقیه ...
موفق باشی/سامانی
+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+
- ۹۶/۰۴/۱۱
- ۲۱۰ نمایش