با سلام و عرض خسته نباشید خدمت استاد عزیزم
- ۰ نظر
- ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۵:۰۷
- ۵۲۰ نمایش
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت استاد عزیزم
به نام خدا
" گفتم شبی به مهدی (عج) ، از تو نگاه خواهم گفتا که من هم از تو ، ترک گناه خواهم "
دوست من ، سلام
آخرین روزها و شاید آخرین ساعاتی باشد که اینگونه، همه باهم ، کنار هم هستیم . برای من سخت است که
می بینم به انتهای این با هم بودن رسیده ایم .
سه سال با هم بودیم ، مثل یک خانواده ، سه سال ، گاهی اوقات با هم شاد شدیم و گاهی هم ناراحت ،برخی اوقات هم باعث رنجش خاطر همدیگر شدیم . گاهی اوقات به هم خندیدیم و بعدش پشیمان شدیم و گاهی هم دست یکدیگر را گرفتیم و با هم خندیدیم . برخی اوقات حال همدیگر را گرفتیم و کلی حال کردیم ولی باز هم بعدش پشیمان شدیم و گاهی با هم درد دل کردیم . الان که دارم این مطالب را می نویسم، یاد برخی از خاطرات این سه سال افتاده ام . یاد استرس شدید بعضی از شما در روز مصاحبه ی سال اول افتاده ام ،یاد اردوی توجیهی سال اول و سفارش برخی از اولیا که مراقب بچه ی ما باشید که یه موقع شب جایش را ..!یاد ماجرا های کلاس ورزش و نرمش های 45 دقیقه ای . یاد دانش آموزانی که از مدرسه ی ما رفتند ، یاد مبارک آبادی ، قاسمی ، قریشی ، قرایی ، بیات ، سردارملی ، کریمی ها ، اسماعیل پور ، فتحی ، توکلی ، منصوری ، نیک نفس ، آقایاری ، جلیلی ، رمضانی ، سلطانی ، کمندی ، مهران قدرتی ، انگوتی ، منصورحسینی، قلیزاده و آهنگرانی...
یاد اردو هایی که با هم رفتیم ، یاد باغات شهر ری ، یاد اردو های با صفای مشهد ، حرم امام رضا(ع)،زیارت وداع ، مخصوصا اردوی جشن تکلیف ، یاد قول هایی که به امام رضا دادیم تا وقتی که برگردیم ...، یاد آزمون ها و رتبه ها ، یاد جایزه دادن ها و تعهد گرفتن ها ، یاد چک و چونه زدن و درگیری و دعوا برای گرفتن حق بچه های پایه ی خودمان ، یاد شکایت های شما از برخی از معلمان ، یاد عصبانیت های خودم و داد زدن ها ، یاد در آوردن اشک شما توسط من و گاهی بالعکس ، یاد کلک هایی که به من زدید یا می خواستید بزنید و نتوانستید ، و یاد ...
ولی هرچه بود ، گذشت .
می دانم که نتوانستم آنچنان که شایسته ی شماست ، حق شما را ادا کنم . می دانم ضعف ها و اشتباهاتی در کارم داشته ام .می دانم که نتوانسته ام آنچنان که در نظر خودم بود ، عدالت را برقرار سازم و می دانم بار ها باعث ناراحتی شما شده ام . می دانم که ...ولی بدانید و مطمئن باشید که هیچ قصد و غرضی نبوده هدف فقط و فقط شما و آینده ی شما بوده است . بدانید که من همه ی شما را مثل برادر خودم می دانم و آینده ی شما برایم خیلی مهم است .
آرزو دارم که رابطه ی مان در آینده ، مانند دو دوست ادامه داشته باشد و از احوال هم با خبر باشیم و در صورت نیاز ، یار و مددکار هم باشیم . دوست دارم که هر وقت احساس کردید که کاری از دست من بر می آید حتما مرا با خبر کنید . دوست دارم در یکی از تماس های تلفنی مستمرتان ، مرا از تاریخ جشن ازدواجتان مطلع کنید (الان ذوق نکنید،اینو برای ده پانزده سال دیگه گفتم !)دوست دارم ...
دعا کنید ان شاءالله همه ی ما عاقبت به خیر شویم و در پیشگاه خدا ، رو سفید .
علیرضا مسگری مشهدی
31 خرداد 1384 mesgarimashhadi@yahoo.com
در تاریخ سه شنبه دهم آذرماه 1394 به اتفاق همکاران : آقایان رحیم نژاد و چرمگر و معظمی دانش آموزان سه کلاس هفتم را به اردوی استادیوم ورزشی در پارک بهار بردیم .
عکس های زیر مربوط به این روز می باشد .
در عکس های زیر دانش آموزان توسط آقایان معظمی و رحیم نژاد ، توجیه می شوند :
آقایان معظمی و رحیم نژاد در حال تصمیم گیری برای بچه ها . خوبه دعواشون نشه !!!
اینم عکسی از من و دوست عزیزم آقای چرمگر با بچه ها
بعضی از بچه ها بازی رو خیلی جدی گرفته بودن :
بعضی ها هم اون قدر انرژی داشتن که در فضا پرواز می کردن :
بعضی ها هم که کمتر اهل فوتبال بودن کنار زمین فوتبال ، والیبال بازی می کردن :
واینم یه دروازه بانه که حوصله اش سر رفته چون توپ فقط وسط زمین می چرخه و به دروازه نمیاد تا بگیره !!!